وصیت عشاق
تفکر بر وصیت نامه شهدا
تفکر بر وصیت نامه شهدا
شنبه 97/01/18
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
حمد و ستايش فقط از آن خدائي است كه در پرتو نور هدايت و رحمت خويش دست ما را گرفته و از دنياي جهل و ظلم و ستم و غفلت و بي ارزشي، به سوي اقيانوس بي كران نور و روشنايي و اقتدار كشانيد. پناه مي برم به خدا از شر نفس و هواهاي نفساني ام كه دائماً مرا به بدي امر مي كند كه خدايا اگر تو هدايتم نكني نفسم مرا به هلاكت مي اندازد و پناه مي برم به تو خدا از شر شيطان ، شيطان هاي كوچك و بزرگ.
سلام و صلوات خدا بر ملائكه الله و جميع خلق الله از جن و انس ،نثار خاندان عصمت و طهارت و واسطه فيض بين ارض و سماء و ما فيهن يعني محمد و آل محمد (ص) باد كه ما گم كردگان مسير انسانيت و فطرت و سرشت توحيدي را از تلاطم هاي طوفان خشمگين گمراهي و حوادث در هم شكننده و ناگوار روزگار و ظلمت هاي عميق و ژرف چپ روي و راست روي به صراط مستقيم هدايت فرمودند چون خود صراط مستقيم واصل شجره طيبه نور و هدايت بودند.
اما توحيد ـ دنياي كفر و سردمداران كفر و نفاق و يزيديان زمان و جيره خواران منافق داخلي شان بدانند كه توحيد و خداپرستي چيزي نيست كه اگر يك بار مرا قطعه قطعه ام كردند فريادش خاموش شود بلكه فطرت توحيدي و يكتاپرستي و فرياد بت شكني توحيدي ام در تك تك سلول هاي بدنم و در تمامي نسل هائي كه از اين سلول ها به وجود مي آيند لانه و مسكن و مأوي دارد كه برايش امكان ندارد تمام آنها را نابود بكند و اگر فقط يك سلول از نسلم باقي بماند باز هزاران موحد مي سازد و بانگ «لا اله الا الله» سر مي دهند.
دشمن بداند كه ما پيرو مكتبي هستيم كه از روز اول گفتيم اشهد ان محمد رسول الله (ص) و علي ولي الله (ع) همان رسول خدائي و همان امير مومناني كه بيشتر از هفتاد جنگ با كفار و منافقان و مشركان كردند و تا آخر عمرشان ذوالفقار شان به غلاف نرفت و هميشه قطرات خون اين ناپاكان از نوك شمشير عدالت خواه اينان مي چكيد و بدانند تا كفر و شرك و نفاق هست هيچ وقت و هيچوقت اين شمشير و اين ذوالفقار به غلاف نخواهد رفت و ما مال اين مكتبيم. دنياي كفر بداند در فطرت توحيدي ما فقط يك ترس قرار دارد آن هم ترس از خدا و ترس از گناه و شما يزيديان ديديد كه وقتي اسلام ناب خميني به خاك كشورمان و به كشور دل هايمان آمد چنان زنجير اسارت برگردنتان انداختيم و شما را در كوچه و بازارهاي سياست به اين ديار و آن ديار كشانديم كه براي تماس مجدد با ما اين همه ذلت و خواري تحمل كرديد و بر اين خواري تأكيد و افتخار كرديد كه ايمان روزهاي نخستين ذلت شماست و ما به انتظار جشن نابودي شما نشسته ايم و تا اينجا مطالبي كه گفته شد جهان بيني الهي مرا كه اقتباس از قرآن و رهبر و فطرت مي باشد تشكيل مي دهند.
اما جهان بيني اخلاقي و عرفاني و شناخت و نيست را رها كردن و در هست فنا شدن سرچشمه مي گيرد. پرتوي از نور و معرفت بي كران دعاي مكارم الاخلاق ـ دعاي خمس عشر دعاهاي ائمه صلوه ا… عليهم اجمعين كه معرفت و شناخت و اخلاق معصومين و اوليا خدا در آنها نهفته هست و متأسفانه با آنها بيگانه:
طيران مرغ ديدي تو زپاي بند شهوت
به درآي تا بيني طيران آدميت
و اين جهان بيني معرفت و اخلاق اگر از دريچه اخلاص و عشق و تقوي باشد مي رساند انسان را بجائي كه از قلب مي گويد:
آنكس كه تو را شناخت جان را چه كند
فرزند و عيال و خانمان را چه كند
ديوانه كني هر دو جهانش بخشي
ديوانه تو هر دو جهان را چه كند
اما عرفان عملي را و اثبات عملي آن را بايد در جهاد مقدس و در جبهه ها و عرفات كربلاها يافت كه عاشق به اميد ارجعي به لقاي كوي يار نشسته و معشوق صداقتش را در فواره هاي خون سرخ مي طلبد.
درود و بركات و رحمت و مغفرت واسعه الهي بر پدر و مادرم باد كه مرا در اين مكتب شير دادند و غذاي روح دادند و خود در صف نماز جماعت ما را به عمل مي خواندند و چون بي سواد بودند مرا در 12 سالگي امر كردند كه نماز غفليه ياد بگيرم و پشت سرم قرائت كنند. خدايا ترا به عزت و جلالت آنها را ببخش و بيامرز.
درود و بركات و رحمت و مغفرت واسعه الهي بر همسر واقعاً مومنه ام كه تمام هم و غم وجودش اسلام و قرآن بود .در اين راه صادقانه با صبر عظيم و شكر گذاري به درگاه خداي متعال وفاداريش را به اسلام و انقلاب اسلامي عملاً ثابت كرد و چه شكري بالاتر از اينكه كه خداوند ما را در اين پيوند از باب المجاهدين و باب الصابرين به پيشگاه ذات باريتعالي پذيرفت. همسرم سرپرست خانواده شهدا و سرپرست يتيم هاي شهدا خود خداست. چون خودش فرموده و اين توئي كه نبايد لحظه اي از خدا جدا شوي و برق و درخشندگي مدال همسر شهيد بودن را همچنان تا آخرين نفس براق تر و درخشنده تر كني . در اين ادامه تربيت فرزندانم كه در رأس قرار دارد بايد آنها را در ادامه خط فكري آيت الله شهيد مطهري (رضوان الله تعالي عليه) تربيت كني يا در حوزه علميه و يا در دانشگاه و آنها را با سيره زندگاني و مبارزه حضرت فاطمه زهرا و حضرت زينب سلام الله عليهمه اجمعين آشنا كني. وقتي كه حسين عزيزم و آمنه عزيزم بزرگ شدند به اينها بگو كه پدرشان در چه راهي قدم گذاشت و در اين راه حاضر شد تمام هستي خويش را فدا كند.
اما شما برادران عزيز كه من افتخار مي كنم خداوند خانواده ما را مومن به اسلام و قرآن قرار داد و از اينكه هر كدام از شما چند بار به جبهه رفتيد خدا قبول كند و شما آنقدر براي خدا از مال و جان انفاق كنيد كه همانقدر در روز سخت قيامت به خدا محتاج هستيد.
شما خواهران عزيزم كه شما هم در همه حال فرياد اسلام و قرآن را سر داديد و هر كجا نشستيد از اسلام و قرآن حمايت كرديد ،خدا از شما قبول كند ولي از تربيت فرزندانتان در اين راه غافل نباشيد خدا به همه شما اجر مجاهدان واقعي في سبيل الله را بدهد.
اما شما برادران انجمن اسلامي روستا برادران متعهد و مؤمن به اسلام و قرآن و انقلاب اسلامي؛ سلام عليكم جميعاً و رحمه و بركاته، خداوند انشاء ا… شما را در مسير اعتلاي كلمه توحيد در ادامه خون شهدا موفق و مؤيد بدارد. شما تمام كوششتان اين باشد در پرتو اسلام و قرآن و خط رهبري و عمل كردن به آنها رضايت خدا را كسب كنيد و شماها را از نزديكترين ياران مي دانم.
اما سخني با مسئولين، اين را همه مي دانيم كه اين مردم و اين ملت و اين رزمنده ها هر روز بر همت و كمكشان به حمايت از اسلام و انقلاب اسلامي و جبهه ها و پشتيباني ها و راهپيمايي ها افزوده و زياد مي شود، به اين مردم طوري خدمت كنيد آن طوري كه اين مردم دلداده اسلام و انقلابند .چه كساني غير از ما مسئولين مردم را به گروه ها و باندهاي تفرقه دعوت مي كنند. بترسيم از روزي كه تمام اين چاپلوسان و باندها نتوانند ذره اي از عذاب ما كم بكنند.
حضرت علي (ع) مي فرمايد:” اين پست ها و مقام ها براي شناخت افراد هست.” مردم كارهاي ما را زير نظر دارند و طوري نباشد خداي نكرده مسئولي بين دو نفر مراجعه كننده يكي حزب الهي و جبهه اي و ديگري فاسد و منافق، اولي را كنار زده و براي دومي از جايش بلند شود كه در اين صورت از همين مردم سيلي خواهد خورد.
اما سخنم به آن بازاري در حالي كه مي بينيد ملت در درياي خون شنا مي كند تا اسلام را به ساحل نجات برساند. اينها هم دستشان را در دست آمريكا گذاشتند و خون اين ملت را در شيشه كردند. اگر باورتان شد كه اين كاغذهاي بي ارزش سرمايه اصلي و ارزش اصلي و جوهر شخصيت شما را تشكيل مي دهند، بدانيد كه يك روز در فرصت مناسب با شعله يك كبريت تمام سرمايه و شخصيت تان را خواهيم سوزاند. اين كار را حتماً خواهيم كرد و برنامه بعدي انقلاب ما هست الآن ملت شما را شناسائي مي كند.
و اما شما منافقان كوردل كه در همه جبهه ها داخلي و خارجي و شرقي و غربي شكست خورديد. مگر دنيا و گردش دنيا، آيات منظم دنيا جاي شب پره هاي كورچشمي مثل شماست .شما هنوز خود نفهميديد كه در جهان بيني منافقانه به بن بست كشيده تنگ و تاريك متغير رنگ شرقي و غربي متناسب با زمان و مكان و نوع ارباب خود هيچ روزنه اميدي و هيچ راه نجاتي نداريد. مگر اينكه در آتش نفاقي كه خود بر افروختيد خواهيد سوخت. شما بعد از پيروزي از خشم و غضب الهي گونه اين حزب الهي ها كه همه شما را شناسايي كردند و برايتان پرونده كامل تشكيل دادند به كدام سوراخي پناه خواهيد برد. بدانيد كه محكوم به مرگ هستيد و بالاخره ديديد كه سران نفاقتان زنان همديگر را به هم تعارف مي كنند و اين بود نتيجه جهان بيني وارونه شما.
و اما شما ملت، منتظر واقعي ،منتقم بزرگ ،منجي عالم بشريت كسي است كه بايد از كينه دشمنان اسلام شمشيرش را تيز و بران كند و هرگز از دو چيز جدا نشود. يكي سنت؛ نگاه كنيم كه رسول الله و ائمه سلام الله عليهم اجمعين، با دنيا چه كردند و از دنيا چه خواستند و با كفار و منافقان چقدر جنگ كردند و چرا قضيه عاشورا را به وجود آوردند. اينها همه براي ماست و شيعه يعني كسي كه چنين باشد . اما دومي قرآن كه لحظه اي نشستن را در مقابل شرك و كفر جايز نمي داند و مي گويد:” شمشيرها را غلاف نكنيد تا فتنه جهاني تمام شود.”
مردم، ما خلق شديم تا آخرتمان را آباد كنيم و ما آنجا ساختمان مي خواهيم و آباد كردن آخرت بدون ويران كردن دنيا امكان ندارد. مردم، ما خلق شديم تا روح را به پرواز در بياوريم و به عالم ماوراي طبيعت يعني عالم ملكوت عروج دهيم و اين پرواز و عروج بدون ويراني جسم امكان ندارد. سنگين شدن و تن پروري بال پرواز انسان را مي شكند.
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم
مردم شهادت مردن نيست، يك تولد هست. تولد بسيار زيبا و زماني كه شما به مهماني فرش مي رويد، شهيد به مهماني عرش مي رود. اما مرده آنست كه نامش به نيكوئي نبرند.
مردم، خدا در قرآن فرمود اگر راست مي گوييد مرا از همه چيز بيشتر دوست داريد پس خود را آزمايش كنيد. يعني بهترين چيز را براي من انفاق كنيد كه اگر نكنيد دروغ مي گوئيد. مردم، آنچه را كه قارون گنج داشت و بر شتران سوار مي كرد به قول قرآن خدا قارون و ثروتش را به زمين فرو برد و آنچه را كه فرعون ادعا مي كرد با عصاي موسي در درياي نيل غرق كرد، پس چه كساني در اين دنيا سود بردند كساني كه با خدا معامله كردند با نيت هاي خالصشان. مردم، اسلام امروز ما يعني صبر و استقامت و مبارزه پشت سر رهبر نه جلوتر و نه عقب تر. مومن هيچوقت مانند مورچه اي نيست كه اگر كمي آب زير پايش بيافتد او را بلند كند و او هم فرياد بزند ايها الناس دنيا را آب برد، بلكه به قول امام جعفر صادق (ع) مومن از فولاد هم محكمتر است كه فولاد بر اثر گرما و سرما تغيير مي كند ولي مومن تغيير نمي كند و مومن در اقيانوس مشكلات و مصيبات شنا مي كند. هرگز شكايت خدا را پيش غير خدا نمي كند و هرگز از خدا به دست كسي شكايت نمي كند و هرگز از اسلام دست برنمي دارد. مردم، اين جنگ هديه خداست. اين جنگ نعمت خداست. اين جنگ عظيم ترين قدرت و عزت و شرف را به ما داد و قدرت و عظمت ما را به جهان صادر كرد . هر كس از اين جنگ خسته شود و ايراد بگيرد و يا توجيه و تفسير بكند بي شك به خدا كفر كرده و خدا را كنار زده و بي شك از شيعه مكتب جعفري نيست.
مردم ارزش گندم بيشتر است يا ارزش نان. اما اگر گندم بخواهد ارزش پيدا كند بايد زير سنگ عظيم آسياب خرد شود و بايد در تنور داغ چند صد درجه تاب و تحمل داشته باشد همان تنوري كه علي (ع) سر را تا ناف داخل گرماي آن مي كرد و با خود مي گفت:” بچش گرماي تنور را تا از بچه هاي يتيم شهدا غافل نباشي.” و بالاخره بهشت را به بها مي دهند نه به بهانه و اگر امروز در كاروانيان حسين (ع) ثبت نام نكنيم و عازم نشويم فردا ما را در صف اين كاروانيان راه نخواهند داد و از ما نام و نشاني نخواهند پرسيد.
و اما تو اي بسيج، اي مظلوم تاريخ و اي مظلوم ابن مظلوم و تو اي پاسدار، اي سلحشور و شما اي رزمندگان، اي يكه تازان عرصه ميدان عشق. اي مرغان آغشته به خوني كه جايتان در اين دنيا نيست .به پيش كه صبح پيروزي نزديك است و همين فردا است كه بايد بر سر سفره پيروزي بنشينيم و بگوئيم در بهار آزادي جاي شهدا خالي.
در خاتمه از همه عاشقان كربلا مي خواهم كه امام را لحظه اي تنها نگذارند و از كسانيكه از جانب اين حقير به آنها بدي رسيده اميدوارم كه به ديده اغماض بنگرند، سفارش اولم اينكه وصيت نامه ام را اصلاً با يك غلط چاپ نكنيد كه مسئوليد.
خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار
عليرضا بلباسى
شنبه 97/01/18
آری ای محبوب من، یک چنین کسی با تو وصیت میکند …
وصیت من درباره مال و منال نیست. زیرا میدانی که چیزی ندارم، و آنچه دارم متعلق به تو و حرکت و مؤسسه است. از آنچه به دست من رسیده، به خاطر احتیاجات شخصی چیزی بر نداشتهام. جز زندگی درویشانه چیزی نخواستهام. حتی زن و بچهها و پدر و مادر نیز از من چیزی دریافت نکردهاند. آنجا که سر تا پای وجودم برای تو و حرکت باشد، معلوم است که مایملک من نیز متعلق به تو است.
وصیت من درباره قرض و دین نیست. مدیون کسی نیستم، در حالی که به دیگران زیاد قرض دادهام.
به کسی بدی نکردهام. در زندگی خود جز محبت، فداکاری، تواضع و احترام نبودهام. از این نظر نیز به کسی مدیون نیستم …
آری وصیت من درباره این چیزها نیست …
وصیت من درباره عشق و حیات و وظیفه است …
احساس میکنم که آفتاب عمرم به لب بام رسیده است و دیگر فرصتی ندارم که به تو سفارش کنم. وصیت میکنم، وقتی که جانم را بر کف دستم گذاشتهام، و انتظار دارم هر لحظه با این دنیا وداع کنم و دیگر تو را نبینم….
تو را دوست میدارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بینیازی میکنم … از او چیزی نمیطلبم و احساس احتیاج نمیکنم. چیزی نمیخواهم، گلهای نمیکنم و آرزوئی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا میدانم. همچنانکه خدای را میپرستم و عشق میورزم، به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق میورزم. و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است …
عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیدهام و بالاتر از عشق چیزی نخواستهام. عشق است که روح مرا به تموج وا میدارد، قلب مرا به جوش میآورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر میکند، مرا از خودخواهی وخودبینی میرهاند، دنیای دیگری حس میکنم، در عالم وجود محو میشوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیدهای زیبابین پیدا میکنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا میربایند و از این عالم به دنیای دیگری میبرند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است …
به خاطر عشق است که فداکاری میکنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بیاعتنایی مینگرم و ابعاد دیگری را مییابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا میبینم و زیبائی را میپرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس میکنم، او را میپرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش میکنم …
میدانم که در این دنیا به عده زیادی محبت کردهام، حتی عشق ورزیدهام، ولی جواب بدی دیدهام.
عشق را به ضعف تعبیر میکنند و به قول خودشان زرنگی کرده از محبت سوءاستفاده مینمایند! اما این بیخبران نمیدانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است، محرومند. نمیدانند که بزرگترین ابعاد زندگی را درک نکردهاند. نمیدانند که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست …
و من قدر خود را بزرگتر از آن میدانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم. حتی اگر آن کس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سؤاستفاده نماید. من بزرگتر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود میسوزم و لذت میبرم. این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید …
میدانم که تو هم ای محبوب من، در دریای عشق شنا میکنی. انسانها را دوست میداری. به همه بیدریغ محبت میکنی. و چه زیادند آنها که از این محبت سوءاستفاده میکنند. حتی تو را به تمسخر میگیرند و به خیال خود تو را گول میزنند … تو اینها را میدانی ولی در روش خود کوچکترین تغییری نمیدهی … زیرا مقام تو بزرگتر از آن است که تحت تأثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی. عشق تو فطری است. همچون آفتاب بر همه جا میتابی و همچون باران برچمن و شوره زار میباری و تحت تأثیر انعکاس سنگدلان قرار نمیگیری …
درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولانگاهش عظمت آسمانها و اسماء مقدس خداست.
عشق سوزان من فدای عشقت باد، که بزرگترین و زیباترین مشخصه وجود توست، و ارزندهترین چیزی است که مرا جذب تو کرده است، و مقدسترین خصیصهای است که در میزان الهی به حساب میآید …
شنبه 97/01/18
وصیت میکنم …
وصیت میکنم به کسی که او را بیش از حد دوست میدارم! به معبود من! به معشوق من! به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی میدانم! او را وارث حسین میخوانم! کسی که رمز طایفه شیعه، و افتخار آن، و نماینده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حق طلبی و بالأخره شهادت است! آری به امام موسی وصیت میکنم …
برای مرگ آماده شدهام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شدهام. ولی برای اولین بار وصیت میکنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت میرسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریدهام. همه چیز را ترک گفتهام. علایق را زیر پا گذاشتهام. قید و بندها را پاره کردهام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفتهام و با آغوش باز به استقبال شهادت میروم.
از اینکه به لبنان آمدم و پنج یا شش سال با مشکلاتی سخت دست به گریبان بودهام، متأسف نیستم. از اینکه آمریکا را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات و راحت طلبی را پشت سر گذاشتم، از اینکه دنیای علم را فراموش کردم، از اینکه از همه زیبائیها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشتهام، متأسف نیستم … از آن دنیای مادی و راحت طلبی گذشتم و به دنیای درد، محرومیت، رنج، شکست، اتهام، فقر و تنهایی قدم گذاشتم. با محرومیت همنشین شدم. با دردمندان و شکسته دلان هم آواز گشتم. از دنیای سرمایه داران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد شدم. با تمام این احوال متأسف نیستم …
تو ای محبوب من، دنیایی جدید به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند. تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرتهای بینظیر انسانی خود را به ظهور برسانم، از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بگذارم و ارزشهای الهی را به همگان عرضه کنم، تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم، تا مظهر باشم، تا عشق شوم، تا نور گردم، از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم، تا دیگر خود را نبینم و خود را نخواهم، جز محبوب کسی را نبینم، جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم، تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قید و بندهی مادی آزاد شوم…
تو ای محبوب من رمز طایفهای، و درد و رنج هزار و چهار صد ساله را به دوش میکشی، اتهام و تهمت و هجوم و نفرین و ناسزای هزار و چهار صد سال را همچنان تحمل میکنی، کینههای گذشته و دشمنیهای تاریخی و حقد و حسدهای جهانسوز را بر جان میپذیری، تو فداکاری میکنی، تو از همه چیز خود میگذری، تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسانها میکنی، و دشمنانت در عوض دشنام میدهند و خیانت میکنند، به تو تهمتهای دروغ میزنند و مردم جاهل را بر تو میشورانند، و توای امام لحظهای از حق منحرف نمیشوی و عمل به مثل انجام نمیدهی و همچون کوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال و قدم بر میداری، از این نظر تو نماینده علی (ع) و وارث حسینی… و من افتخار میکنم که در رکابت مبارزه میکنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت مینوشم…
ای محبوب من، آخر تو مرا نشناختی! زیرا حجب و حیا مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم، یا از عشق سخن برانم یا از سوز درونی خود بازگو کنم… اما من، منی که وصیت میکنم، منی که تو را دوست میدارم… آدم سادهای نیستم! … من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق و مظهر فداکاری و گذشت و تواضع و فعالیت و مبارزهام، آتشفشان درون من کافیست که هر دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند، فداکاری من به اندازهای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است … به سه خصلت ممتاز شدهام:
۱. عشق که از سخنم و نگاهم و دستم و حرکاتم و حیات و مماتم میبارد. در آتش عشق میسوزم و هدف حیات را جز عشق نمیشناسم. در زندگی جز عشق نمیخواهم، و جز به عشق زنده نیستم.
۲. فقر که از قید همه چیز آزاد و بینیازم. و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند، تأثیری در من نمیکند.
۳. تنهایی که مرا به عرفان اتصال میدهد. مرا با محرومیت آشنا میکند. کسی که محتاج عشق است، در دنیای تنهایی با محرومیتِ عشق میسوزد. جز خدا کسی نمیتواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشکهای او را پاک نخواهند کرد. جز کوههای بلند راز و نیازهای او را نخواهند شنید و جز مرغ سحر نالههای صبحگاه او را حس نخواهند کرد. به دنبال انسانی میگردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد. ولی هر چه بیشتر میگردد، کمتر مییابد …
کسی که وصیت میکند آدم سادهای نیست. بزرگترین مقامات علمی را گذرانده، سردی و گرمی روزگار را چشیده، از زیباترین و شدیدترین عشقها برخوردار شده، از درخت لذات زندگی میوه چیده، از هر چه زیبا و دوست داشتنی است برخوردار شده، و در اوج کمال و دارایی همه چیز خود را رهاکرده
ادامه دارد…..
جمعه 97/01/17
بسم رب الشهدا و الصديقين
اللهم اجعل و فاتى قتل فى سبيلك تحت رايت نبيك و مع …
اكنون كه خداوند منان آن يگانه هستى بخش يارم گرديده و صداى هل من ناصر حسين زمان خمينى عزيز را شنيده ام ديگر روحم در اين كالبد نمى گنجد و عشق به الله است كه همواره بايد به اين آيه قرآنى هاجرو و جاهد و فى سبيل الله جامه عمل بپوشانم و معامله اى را با خداى خود شروع كنم كه سرانجام آن چيزى جز سعادت عقبى و آرمش و اطمينان وجدان دربر ندارد. و مى روم تا از اين درياى بى كران شهادت بهره اى گيرم تا در جهان آخرت با سند ثبت شده اى در پيشگاه حق تعالى ظاهر شوم.
پدر و مادر عزيزم شما هم بايد همچون عمار و ياسر و سميه آماده شهادت در راه خدا باشيد .
كه به گفته امام عزيزمان تا كفر است صلح و سازش معنى ندارد . اگر خدا توفيق حاصل كرد و در راه خدا شهيد شدم هيچ ناراحت نباشيد و حتى خوشحال باشيد كه شما هم مانند ديگر مسلمانان ايرانى فرزندى از فرزندان خود را تقدیم اسلام عزيز كرده ايد.
و اين درخت عزيز تا كنون با خونهاى صديقانى چون مولا على (ع) و امام حسين (ع) و ديگر معصومين و صالحين آبيارى شده و از اين به بعد هم احتياج به خون دارد.
سفارشى هم به معلمان عزيز اين سايه هاى انبياء دارم.
همكاران عزيزم بايد بكوشيد تا چون اختران تابناكى نظير امام امت ، مطهرى ، مفتح ، بهشتى همچون شمع بسوزيد و در سايه روشنائى خود دانش آموزان عزيز را از ظلمت بسوى نور بريد كه واقعا اين معصومان امانتهاى الهى هستند كه بدست شما سپرده شده اند و هميشه همكاران عزيز ، معلمى را نه بعنوان يك وسيله امر معاش بلكه بعنوان بر دوش كشنده يك رسالت الهى انتخاب كنيد.
از تمام برادران دانش آموز اين معصومانى كه امام امت چشم اميدش را به آنها دوخته و رسالت اين انقلاب و مسئوليت پاسدارى از خون شهداء بعهده آنهاست مى خواهم كه در سنگر مدارس از قلم و بيان بعنوان سلاحى آتشين در كمك به اسلام عزيز استفاده كنند.
در پايان از پدر ، مادر ، خواهر و برادران عزيزم مى خواهم همواره پشتيبان ولايت فقيه و روحانيت مبارز باشند.
و اگر خدا توفيق حاصل كرد و شهيد شدم هرگز ناراحت نباشيد و شكر خدا را بجاى آوريد.
در ضمن مادر عزيزم مى دانم كه تو خيلى برايم زحمت كشيده اى و خيلى سختيها را متحمل شده اى از شما مى خواهم اگر بدى از فرزندت ديده اي ببخشيد.
از دوستان و اقوام و خويشان نيز مى خواهم كه اگر بدى از بنده حقير ديده اند بخاطر خدا ببخشند.
والسلام خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگه دار
برادر شما احمد كشاورز .