موضوع: "دلنوشته شهید حسین معز غلامی"

دلنوشته شهید حسین معز غلامی

دلنوشته شهیدحسین_معزغلامـی در فراغ دوستان شهیدش

بِسمِ رَبِ الشُهَدا وَ قُلوبِ الصابِـریـن?
 او_ڪجا_و_من_ڪجا؟!

دهه هفتادی ها ڪمی دور و بَرمان را ڪه بهتر نگاه ڪنیم هم سن و سال های ما با دو یا سه سال ڪم و زیاد خوب بر آیه شریفه
“السابِقونَ السابِقون” تحقق بخشیدند و با سرعت زیادی از جوار ما عبور ڪردند.

و اما من و شما شدید قافیه را باختـیـم .
قافیه باختن هم دارد وقتـی ڪه با پدر و مادر تندی می ڪنیم ?

قافیه باختن هم دارد وقتـی ڪه نمازهایمان می ماند دَم قضا شدن ?

قافیه باختن هم دارد وقتـی ڪه نگاه هایمان تحت ڪنترل ما نیست ?

قافیه باختن هم دارد وقتـی ڪه از ترس،ڪسـی حق نزدیڪ شدن به گوشی موبایلمان را ندارد ?

قافیه باختن هم دارد وقتـی که در دانشگـاه بگو بخند با نامحـرم را راحت مـی دانیـم ?

“قافیه باختن هم دارد وقتـی ڪه حرف زدن از اعتقاداتمان ( از جمله رهبر ،حضرت اباعبدالله و امیرالمومنین) برایمان ڪاری مسخره و خجالت آور است.?

قافیه باختن هم دارد وقتـی ڪه عڪس نامحـرم را با هزار رنگـــ و لعاب بی اِبا لایڪ می ڪنیم و با ڪامنت قلب گذاشتن ازخجالتش در می آییم?

آری من و شما قطعا قافیه را می بازیم چون فرقمان با شهدا از زمین است تا آسمان .
آنها از تمام حلال های خود گذشتند اما ما از حرام خود نمی گذریم ?

وقتی چهره شهدای هم دهه ای خودم را میبینم خیلـی متأثر می شوم

اینڪه هم سن و سال های من میتوانند به خدا برسند ولی من اَندر خم یڪ ڪوچه ام ?

ڪمـی با خودمان خلوت ڪنیم آیا این دنیای فانی ارزش این همه اشتباه را دارد؟؟؟؟؟؟

بدانیم نگاه همین شهدای هم سن و سال ما عجیب به ما است.

التماس_دعا
التماس تفکر