سه برادر


‍ ســـ?ــہ_بــرادر

سه برادر با هم هماهنگ بودند ….
داخل خونه بیرون از خونه
با هم سر کار می رفتند،

بعد هم تظاهرات و فعالیت های سیاسی،
آخر هم جبهه و #شـهــــادت…

ابراهیم شهید شد……

عبدالله مفقود الاثر شد …..

حبیب رو هم پس از نه سال تکه ای از استخونهاشو به همراه پلاک برای خانواده اش آوردند…

برادران_شهید_جعفرزاده

خدایا عاشقم کن!!!!!


? « #شهیدامیرحاج_امینی » در قسمتی از #وصیت‌نامه ش نوشته بود ۰۰۰

بعد از مدت ها ڪشمڪش درونی
ڪه هنوز هم آزارم می دهد ،
برای رهایی از این زجر
به این نتیجه رسیده ام
و در این جمله خلاصه میشود :

#خدایا_عاشقم_ڪن

فرازی از وصیت نامه بابک نوری هریس

وصیت نامه شهید نادعلی محسن تبار فیروزچایی

وصت نامه شهید نادعلی محسن تبار فیروزچایی :

جبهه رفتن من به خاطر هدف های مادی ، شیطانی نیست به خاطر تحریک افراد هم نیست بلکه به جبهه آمدم که بتوانم کمکی به اسلام و مسلمین کنم سپاس خدا که به ما جان داده تا بتوانیم موجودی باشیم که در راه او گام برداریم پس چه خوب است که جان خود را عاشقانه فدای او کنیم و به خداوند نزدیک شویم و به لقای او بپیوندیم .

حق در هر زمان میزانی دارد و میزان آن در این زمان امر امام زمان(عج) و حضرت آیت الله خمینی می باشد هرچه بیشتر دستورات این پیرمردی که شجاعت و سخاوت و رنج کشیدن در راه اسلام چون علی(ع) و صبر و پایداری چون ایوب است را به جان و دل پذیرفته و عمل نمائید و بر حسب مسئولیتی دینی و خود فی سبیل الله و در این راه قدم برداشته و امیدواریم که بتوانیم از جلوی اسلام خاری را برداریم نه اینکه خاری باشیم در راه او .

آرزو دارم که خدا مرا یاری کند تا آنجا که بتوانم دشمنان را نابود سازم و زمانیکه شهادت در راه حق نصیب بنده شد و این خون ناقابل خود را در راه اسلام و ایران ریخته و این خون ها پیروزی را برای اسلام دنبال داشته باشد و من هیچ آرزوی ندارم و در حال حاضر تنها آرزویم شرکت در جبهه درجه اول کمک به اسلام و پیروزی اسلام بر کفر و درجه دوم شهادت در راه الله است . این وظیفه هر مسلمان است .

مادر عزیزم از شما می خواهم همه کسانی را که می شناسی سفارش کنی که در هر حال به یاد خدا باشند و خواهران و برادران حجاب را بهتر و دقیق تر رعایت کنند و همیشه پشتیبان امام و انقلاب اسلامی باشند و خواسته دیگری از شما دارم که نماز جماعت وگرنه در اول وقت بخوانید . همچنین می خواهم که وقتی که شهید شدم چون شیر در تشییع جنازه ام شرکت کن و هیچگونه گریه و ناراحتی نکن .

از برادران و خواهرانم میخواهم که مرا در درویش کوهپایه سرا بغل شهید معظم محمد داغمه چی دفن کنید. همچنین اشتباهات مرا ببخشید.
65/2/28

وصیت نامه شهید وهب اصغری راد

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

احتراما اینجانب انسانی مشروط از امتحان الهی و بازمانده از کاروان بزرگ عشاق حق و حقیقت، با توجه به پیام محرم که در هر عصر و مکان و زمان حق و باطلی وجود دارد لذا اشرف مخلوقات که انسان‌ها می‌باشند یا باید جزء دسته حق بوده یا باطل، راه سومی وجود ندارد.

اینجانب با یقین قلبی و معجزات بسیار زیاد، ولایت امام خمینی (ره) و یاران بزرگوارش بخصوص جانشین آنها را برحق می‌دانم و بر ولایت آنها یقین قلبی دارم که شجره طیبه آنها به خاندان بزرگ پیامبر (ص) و ائمه اطهار(ع) می‌رسد.

این قدر یقین قلبی و ایمان صد در صد خالص بر ولایت رهبر عزیز دارم که باتوجه به اینکه تا کنون برحسب وظیفه و دستور ولایت 80 درصد از وجود خویش را فدای اسلام نموده‌ام در حال حاضر،حاضرم آن مقدار باقیمانده ناچیز را هم فدای دستور ولایت نمایم و با دشمنان اسلام ،حق، حقیقت و محرم بستیزم.

آمریکای جنایتکار دشمن اصلی و بزرگ اسلام و مسلمین اگر چنانچه دویست هزار نیرو به خلیج فارس آورده است، اگر چندین برابر هم بیاورد اینجانب حاضرم با عشق و شوق و برحسب وظیفه به دستور ولایت با تمامی نیروهای دشمن یک تنه بجنگم، با امید به اینکه خداوند متعال از بنده حقیر سراپا تقصیر راضی شود و مرا نیز به جمع کاروان بزرگ عشاق محرم برساند.

جانباز شهید وهب اصغری راد در عملیات بیشماری حضور داشت ،از جمله فتح المبین،لیلة القدر ،والفجر9،قادر و بدر و در بسیاری از عملیات مجروح می‌شد اما پس از بهبودی مختصری دوباره به جبهه برمی‌گشت.

در تارخ دوم مهر ماه 1362 وهب به همراه دوستانش به سمت کردستان رهسپار شد، در واحد مخابرات فعالیت می‌کرد، وی در کنار فرمانده محمود کاوه بود و لحظه لحظه اخبار را مخابره می‌کرد.

او رشادتهای بسیاری از خود نشان داد و وقتی سردار کاوه مسئولیت پذیری وی را دید او را به‌عنوان فرمانده گردان بیسیم چی‌های لشکر ویژه شهدا برگزید.

در عملیات والفجر 9 بعلت اثابت ترکش خمپاره از ناحیه ی کتف ریه شکم و پای راست و کمر مجروح گردید و در مورخه بیست و نهم بهمن 1364 از ناحیه ی نخاع آسیب دید و در تاریخ دوم آبان 1367در حین انجام ماموریت در بین راه سنندج و کامیاران بر اثر سانحه‌ی تصادف قطع نخاع گردید.

اواسط مهر 1387 با درد شدیدی که در ناحیه شکم احساس می‌کرد به مشهد بیمارستان امام رضا اعزام شد، از چسبندگی روده رنج می‌برد، او را عمل کردند اما کارساز نشد و پس از بیست روز دوباره مورد عمل قرار گرفت و ساعت‌ها در کما بود و با وجود زحمات بی‌شمار پزشکان و پرستاران ایشان بهبود نیافتند و در تاریخ بیست و یکم آذ 1387 در مشهد بیمارستان امام رضا جان را به جان آفرین تسلیم کردند و به فیض شهادت نائل گردیدند.

برچسب ها: نوید شاهد , خراسان شمالی , وصیت نامه شهید , وهب اصغری راد